محل تبلیغات شما



روی صحبتم با خودمه. بیرون میرم، با خونواده صحبت میکنم ولی همچنان روی صحبتم با خودمه. احمق. تو ک میدونی قرار نیست اتفاق بیفته. پس چرا هنوز امیدواری؟ 

احساس حسادت چیز وحشتناکیه. چند وقتیه ک قرصامو دکتر عوض کرده و وضع عصبانیتم بهتر شده و حالا مشکلات عمیق تریو احساس میکنم. حسادت، یا غیرت. ب طور کلی jelousy(شاید املاش اشتباه باشهD:). قبل فک میکردم احساسیه ک نمیخوای دیگران چیزیو ک مال تو هست داشته باشن. الان حس میکنم نمیخوام دیگران چیزاییو ک من ندارم داشته باشن و البته ک من هیچی تو زندگی ندارم. هنر، آرامش، شادی، دوست، عشق و حتی اوقات خوش. شاید واسه همینه ک دیدن خنده دیگران ب کصشرات ک ب وفور در انسان ها یافت میشه و خوشحالم ک تو زندگی من جایی نداره هم حالمو بد میکنه. دلم میخواد، خیلی چیزا رو دلم میخواد اما میدونم خوشحالم نمیکنن. همچی ی لبخنده برام، یا از روی درد یا از خوشحالی. کل زندگی خودم و دیگران ی لبخنده پوچه ک هیچکی دلیلشو نمیدونه اما نمایش داده میشه. 

رویا ها دنیای دیگه ای هستن ک توشون زندگی میکنم. اما دیگه رویا هامم دارن تبدیل ب کابوس میشن. ترسناک و حال بهم زن. اونجا هم آزرده میشم. دیگه تو فکر خودمم راحت نیستم. بعضی وقتا میخوام یکی باشه ک بیاد و منو از رویاهام بکشه بیرون و اونقدری توجهمو جلب کنه ک دیگه نخوام از واقعیت فرار کنم. احساس نیاز ب عشق. عشقی ک خودش ی آزار جدید نشه برام. اینم (عشق) خودش شده ی کابوس. 

دوستان دکمه گراممان را زدند. حتی ممد. کسی ک گفتم هیچوقت نمیخوام از دستش بدم. چند وقت پیش استوری گذاشت. ی مهمونی ای بود ک فک نمیکردم هیچوقت پاش ب اینجور جاهایی وا شه. هولی بود قبلنا ولی اقلا دلش پاک بود. اهمیت میداد ب من، و ب خودش. اونم ی راه فرار از این باتلاق پیدا کرد. ی نکته هست ک من قبل از دیگران دکمشونو زدم. همرو ب تخمم گرفتم حتی کسایی ک ب کمکم احتیاج داشتن. اما خودخواهم. فک میکنم همیشه حق با منه چون حالم خراب بود. اما اونام مادرم نیستن ک دنبالم بیفتن. فقط خونواده همیشه پشت آدمه. 

ی چیزایی هستن ک باید خیلی قبلنا پشت سر میزاشتمشون. اما کول کردم و با خودم جلو آوردمشون. گفتم ک حس خوشحالی قرار نیست ب ما راه پیدا کنه. امثال من همینن، انگار دنیامون رنگ نشده. کورسوی سفیدشم روی سیاه کشیدن ک نفس کشیدن از یادمون نره. خوابیدنو هیچوقت دوس نداشتم. از بچگی ک بابام همش میخوابید ب خودم میگفتم خواب یعنی تلف شدن وقت بدون استفاده ازش. اما الان خوابو دوس دارم، البته اگه کابوس نبینم. ی خواب طولانی میخوام. راستش، دوست دارم ری استارت شم یا شایدم میخوام ویندوزم عوض شهD: . 

 

 

 

Ps:عشق و عاشقی ب من نیومده. 

Pss:تو رفاقت اول خودم گند میزنم، بعد اونا منو ب عظما میدن. بعد ناراحت میشم( توش). 

Psss:برای فرار از هیچی ب چیز دیگه پناه نبرید (بگایی از چیزی ک فک میکنید ب شما نزدیک تر است). 

Pssss:لبخند زدن ب دنیا نشانه پوچیست، ن شادی. 

Psssss:کار ها را پیش ببر یا بمیر. 


همه تو اینستا مینویسن ک بقیه ببینن و تشویق(لایک) کنن. من اینجا مینویسم ک هیچکی نبینه و هیچ واکنشی نبینم. فقط برا دل خودم. اما اگه کسی از اون هیچکیاست ک اینارو میخونه، بدونه ک خوشحال میشم. همه میخوایم دیده شیم، بهمون توجه بشه. شاید دلیل اینکه بعد حرف زدن با دکتر حالم بهتر میشه همینه ک حس میکنم بهم توجه میکنه و متوجهم میشه(if you know what i mean). همچنان تلاش میکنم برای زندگی کردن، احساسیه ک خیلی وقته حس نکردم. اصلاح میکنم:همچنان تلاشی نمیکنم و فقط فک میکنم. حس بدیه ک احساس کنی از دنیا دیس کانکت شدی. ن اطلاعاتی میدی و ن اطلاعاتی میگیری. قشنگ حس حبس شدنه، حالا توی خودم، توی دنیا یا هرچیزی. احساس آزادی چیزیه ک از اول منو ب سمت متال برد. وقتشه دیگه، وقتشه ک بلند شم و زندگی کنم. نباید بشینم، ساکت بمونم، بترسم یا فرار کنم. وقتشه زندگی کنم. 

 

 

 

Ps:احترام ب خودم اولین درجه غروره. برای سر پا کردن غرور پایمال شدم تا الان خم شده بودم و فقط فک میکردم. الان وقتشه بلند شم و بگیرمش بالا. 


After dirt took us over, magic lost attention. 

We were searching the roads, but for no destination. 

And I said to wind, stop torturing Oceans. 

Waves scream their beings, and fight stones for bigger life. 

No way in and no way out, that's wave, that's wind, that's rain, that's cloud. Or is it where we burried something we never felt. Something that must be and we can only feel the LACK of it. 

 

 

 

Ps: Black dog knows the way to be loved. . 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

برشی از یک روزمره